شرائط ووظائف حاكم اسلامى بانگرشى قرآني

شرائط ووظائف حاكم اسلامى بانگرشى قرآني

 

 

شرائط ووظائف حاكم اسلامى بانگرشى قرآني

 

حسين محمديان اميري

 

بسم الله الرحمن الرحيم

تقوى و پرهيز گارى

گر چه تقوى وپرهيز گارى از شاخصه مهم يک انسان مؤمن وخدا جوست لكن اين خصيصه مهم بايد در حاكمان اسلامى بطور شايسته مشاهد گردد.

حاكم و رهبرى كه تهذيب نفس و تطهير اخلاق نداشته باشد و خودرا چنان نساخته باشد كه در تضاد منافع دنيا وو دين، دنيا را برگزيند، او نه تنها خود به گمراهى رفته بلكه ملتى را به تباهى مىكشاند. از سفارش اكيد خداوند به پيامبران الهى آن بود كه تقوى پيشه كنند تا بدرستى بتوانند جامعه و قوم و خويش را رهبرى نمايد(1).

نقاط ضعف و انتخاب اهم و مهم

دشمن در تضعيف روحيه و رسوخ پيدا كردن در سرونوشت مسلمين و مداخله مستقيم در شئونات مملكت از راههاى فراوانى كه از جهاتى با طرز تفكر و انديشه اسلامى سازگارى دارد، وارد مى شود.

اگر حاكم نتواند نقاط ضعف و راهكار مبارزه با انديشه¬هاى

___________________________

1 ـ ﴿... وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ اوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَايَّاكُمْ انِ اتَّقُواْ اللّهَ...﴾ سوره نساء: 131.

ـ(496)ـ

فاسد را بشناسد و در اين رهگذر اهم را از مهم تشخيص نداده و انتخاب درست و بجايى نداشته باشد يقيناً در امور كشور بازمانده، مغلوب سود جويان و هو سبازان قرار مى گيرد.

ببينيم در صدر اسلام چگونه وبا چه دستاويزى مي¬خواستند پيامبر اسلام را اغوا نمايند، آنانكه دم از ديانت و پيروى پيامبر مى ¬زدند و با ساختن مسجد (كه آن روزها مسجد سازى از مشخصات انسان مؤمن و موحد بود)، راه نفوذ در صفوف مسلمين و مبارزه با آنان را تنها راه موفقيت خويش مى پنداشتند. از اينرو با تمام توان دست به يک حركت اغوا كننده زدند كه جبرئيل وحى بر پيامبر خاطر نشان كرد كه اين مسجد ضرار محل فتنه و آشوب است لذا چنين مسجدى بايد اولاً تخريب گردد، ثانياً محل آن مركز جمع آورى زباله باشد تا بدانند گر چه مسجد در نزد مسلمين بسيار مقدس است، ولى مقدس تر از آن پيروى و تبعيت از دين توحيديست.

﴿وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَارْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ انْ ارَدْنَا الاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ انَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾(1).

چرا آن دورها برويم، در همين انقلاب شكوهمند اسلاميمان منافقان كوردل كه با چهره دينى و مذهبى با آرم و نام مجاهدين خلق و با آيه شريفه ﴿لاَّ يَسْتَوِى الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ اوْلِى الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ بِامْوَالِهِمْ وَانفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِامْوَالِهِمْ وَانفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَه وَكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ اجْرًا عَظِيمًا﴾(2)، چنان در صفوف مسلمين و كارگزاران نفوذ كرده كه بسيارى حقيقت بر آنان مُشتبه شده بود.

امام خمينى قدس سره آن حاكم فرزانه و توانمند با هو شيارى و درايت تمام توانست رسوائى¬ها يشان را بر ملا سازد و چهره واقعى آنان را بر مردم آشكار نمايد.

امروز نيز دشمن همانند همه ازمنه نقاط ضعف و انعطاف پذير جامعه مسلمين را نظاره مى كند و با عناوين فريبنده اى چون حقوق بشر و دفاع از آرمانهاى انسانى مى خواهد راه سلطه بر بلاد مسلمين را هموار سازد. حاكمان اسلامى تنها كسانى¬اند كه در

___________________________

1 ـ سوره توبه: 107.

2 ـ سوره نساء: 95.

ـ(497)ـ

مرحله اول بايد شيطنت¬ها را بشناسند و مهم را اگر هم مهم باشد فداى اهم نمايند.

دورنگرى و برنامه ريزى

حاكمان و رهبران الهى كه نبض اداره مملكت و شئونات مسلمين را در دست دارند نبايد چشم انتظار وقايع و رخدادها بنشينند تا بعد از حوادث تصميم گيرى نمايند.

دورنگرى و نگرش خردمندانه از آينده مملكت، از واجبات و شرائط لازم يک حاكم اسلامى است.

دور انديشى و برنامه ريزى در امور معنوى، اقتصادى، سياسى، نظامى و فرهنگى... مى تواند آينده مسلمين را تضمين نمايد.

يوسف عليه السلام در انديشه نجات ملت از فقر و تنگدستى در اثر حادثه عظيم خشكسالى، بر آن شد كه مردم را وادار نمايد هفت سال تمام زراعت نمايند و محصول آن را اندوخته كنند تا هفت سال بعد از دوران ثروت و تمول بتوانند با فقر و محروميت مبارزه كنند تا آينده روشن و درخشانى داشته باشند.

﴿قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَابًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِى سُنبُلِهِ الاَّ قَلِيلاً مِّمَّا تَاكُلُونَ﴾(1).

همچنين ذو القرنين در نجات قومش از اذيت و آزار تبهكاران كه بر شئونات آنها صدمه مى زدند سدّى ساخت تا امنيت را در سراسر آن داير برقرار كرده، مردم از دست ستمكارانى چون ياجوج و ماجوج در امان بمانند...(2).

جلوگيرى از تفرّق و اختلاف

بى شک انسانها از لحاظ علم و انديشه و هم از لحاظ ژرف نگرى و خُلق و خو در

___________________________

1 ـ سوره يوسف: 47.

2 ـ سوره كهف: 18.

ـ(498)ـ

حد و مرتبه يكسانى نيستند. هر كسى داراى ذوق، سليقه، راى و تفكر خاصى بوده و اصلاً خلقت انسانها بانگرش متفاوت و خط و مشى مختلف، عجين گشته كه با اين تفاوتها، تضاد - اصطكاک - تزاحم - برخورد و خودرائى، بوجود مىآيد.

از وظائف عمده حاكمان دين جهت دادن جمهور مردم به سمت و سوى واحد است، يعنى با تعيين محور و انتخاب راه بهتر مردم را بر آن دارد تا در يک مسير حركت نمايند و از هرگونه تشتت و اختلاف پرهيز نمايند. علاوه بر اينكه بزرگترين آرزوى دشمن بلكه تنها راه نفوذ دشمن بر نواميس ملت مسلمان و ممالک اسلام، ايجاد اختلاف، دودلى و ناهماهنگى در صفوف مسلمين است.

بدين جهت در قرآن راجع به تمسک به ريسمان الهى و دورى از تفرق و جدايى آمده است:

﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَه اللّهِ عَلَيْكُمْ اذْ كُنتُمْ اعْدَاء فَالَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ اخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَه مِّنَ النَّارِ فَانقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِک يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾(1).

و تنها عاملى كه فرعون توانست با آن بنى اسرائيل را سركوب سازد و بر كرسى قدرت بدون دغدغه بنشيند و آنهمه ظلم و بى عدالتى را بر مردم روا دارد، ايجاد تفرق و دوگانگى در ميان مردم بود.

قرآن مجيد خاطرنشان مى سازد اول كارى كه فرعون پس از رسيدن به قدرت براى تثبيت حكومت ظالمانه و جائرانهاش كرد تفرّق بين جمعيت بود.

﴿انَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِى الْارْضِ وَجَعَلَ اهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَه مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ ابْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِى نِسَاءهُمْ انَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾(2).

آنانكه در عقيده و انديشه الهى تفرقه دارند در واقع اعتبار وارزش خويش را از دست دادند و قرآن تهديد مى كند: (مبادا كسانى در دين توحيدى اختلاف نمايد و هركس براى خويش مسلكى

___________________________

1 ـ سوره آل عمران: 103.

2 ـ سوره قصص: 4.

ـ(499)ـ

گزيند كه در اين صورت سر و كارش با خداست و در عذاب دوزخ الهى بايد بسوزد).

﴿انَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَيْءٍ انَّمَا امْرُهُمْ الَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ﴾(1).

قرآن هميشه موحدين و مؤمنين به خدا را دعوت به اتّحاد و پذيرش مسلک واحد مى كند و مى گويد:

(به خدا و آنچه بر پيامبران الهى نازل شد ايمان آريد و فرمان الهى تسليم باشيد زيرا همه انبياء مامور و پيغام رسان دستور خدايند و فرقى بين آنان در اصل پيام نيست).

﴿قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ انزِلَ الَيْنَا وَمَا انزِلَ الَى ابْرَاهِيمَ وَاسْمَاعِيلَ وَاسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالاسْبَاطِ وَمَا اوتِى مُوسَى وَعِيسَى وَمَا اوتِى النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ احَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ له مُسْلِمُونَ﴾(2).

آيات حق، تفرق و جدايى را از علائم عذاب سخت الهى بر مىشمرد و به پيامبر خطاب مىشود:

(اى پيامبر به مردم بگو: خداوند قادر است عذابى از بالا يا پائين بر شما فرو فرستد يا شما را گروه گروه و دسته دسته نمايد تا طعم تلخ تفرق و جدائى را بچشيد).

﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى ان يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ اوْ مِن تَحْتِ ارْجُلِكُمْ اوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَاسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾(3).

(و بر مؤمنان راستين منت نهاده مى شود كه شما حقد و كينه اى بهم داشتيد و از هم گريزان بوديد لكن لطف خداوند شامل حالتان شد تا نسبت بهم رؤوف و مهربان بوده

___________________________

1 ـ سوره انعام: 159.

2 ـ سوره بقره: 136.

3 ـ سوره انعام: 65.

ـ(500)ـ

زندگى خوشى در سايه توحيد و يكتاپرستى داشته باشيد).

﴿وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَه اللّهِ عَلَيْكُمْ اذْ كُنتُمْ اعْدَاء فَالَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ اخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَه مِّنَ النَّارِ فَانقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِک يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾(1).

صراحت لهجه

بيان حقائق و پافشارى در به ثمر رساندن اهداف مهم و عاليه نظام و نيز اتمام حجت و گفتن واقعيتهائى كه به سرونوشت ملت و نظام بستگى دارد از شرائط بحق و درست حاكم اسلامى است.

بيان خط و مشى كلى نظام و موضع گيريهاى بحق، چه براى دوستان و تابعين و چه براى مخالفان و دشمنان اعم از كسانى كه در داخل رخنه كرده، مردم را وسوسه مى كنند و يا آنانكه در خارج دندان تيز كرده در برابر نظام ايستاده اند، از طرف حاكم اسلامى لازم و سزاوار است، پرده پوشى، كنايه گويى، سكوت و توجيهات غلط هرگز در خور شان حاكم اسلامى نيست.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بعد از آنكه ماموريت يافت دعوتش را علنى سازد، بى هيچ ترس و واهمه اى با صداى رسا و شهامت تمام رسالتش را بيان ميكرد.

﴿قُلْ يَا ايُّهَا الْكَافِرُونَ * لَا اعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ﴾(2).

و ابراهيم عليه السلام در برابر مشركان و بت پرستان فرياد بر آورد: من از شما بدليل بت پرستى تان، بيزارم و اين بيزارى تا ابد پاينده و برقرار است.

﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ اسْوَه حَسَنَه فِى ابْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ اذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ انَّا بُرَاء

___________________________

1 ـ سوره آل عمران: 103.

2 ـ سوره كافرون: 1 ـ 2.

ـ(501)ـ

مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَه وَالْبَغْضَاء ابَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ الَّا قَوْلَ ابْرَاهِيمَ لِابِيهِ لَاسْتَغْفِرَنَّ لَک وَمَا امْلِک لَک مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْک تَوَكَّلْنَا وَالَيْک انَبْنَا وَالَيْک الْمَصِيرُ﴾(1).

و در جاى ديگر تمام معتقدات مشركان را به باد سخره مى گيرد و آنان را در پرستش بُتها سركوب مى ¬كند و مى فرمايد: اين چه صورتهائى است كه با دست خود ساختيد و شبانه روز دورش مي¬گرديد.﴿اذْ قَالَ لِابِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِى انتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ﴾(2).

و موسى عليه السلام با شهامت و رشادت تمام در نزد فرعون ميرود و اورا به توحيد و يكتاپرستى دعوت مىكند و در كاخش به مناظره مىنشيند:﴿وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ انِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ* حَقِيقٌ عَلَى ان لاَّ اقُولَ عَلَى اللّهِ الاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَه مِّن رَّبِّكُمْ فَارْسِلْ مَعِى بَنِى اسْرَائِيلَ﴾(3).

راز دارى

رازدارى و كتمان بعضى مسائل كه خوف خطر و بروز اختلاف در آن باشد و يا مصلحت جامعه اقتضاء كند، هيچ منافاتى با صراحت لهجه كه عرض شد ندارد. حاكم اسلامى براى مصلحت نظام و ملت مطالبى را حتى براى نزديكان خود كتمان و مخفى مى نمايد. اين خصيصه نيز از خصائص لازم حاكم اسلامى است.

پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلم در معاشرت با زنهايش مصلحت مى ديد بعضى مطالب را مخفى نموده پرده پوشى كند:

﴿وَاذْ اسَرَّ النَّبِى الَى بَعْضِ ازْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّاتْ بِهِ وَاظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَاعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّاهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ انبَاک هَذَا قَالَ نَبَّانِى الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ

___________________________

1 ـ سوره ممتحنه: 4.

2 ـ سوره انبياء: 52.

3 ـ سوره اعراف: 104 - 105.

4 ـ سوره تحريم: 3.

ـ(502)ـ

يوسف عليه السلام بدليل خيرانديشى و مصلحتى كه براى خانواده خويش مي¬ديد دستور داد ظرفى كه با آن آذوقه را وزن مى كردند، در بار برادرش بگذارند تا وى را به گروگان گرفته و راه ملاقات با پدرش يعقوب عليه السلام هموار گردد. يوسف همچنان حقايق را مخفى ساخت تا آنكه مصلحت خويش و برادران بود به مرحله ظهور و بروز رسيد.

﴿قَالُواْ ان يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اخٌ له مِن قَبْلُ فَاسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ انتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللّهُ اعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ﴾(1).

راز، مفهومى است عرفى كه همه انسانها با آن آشنايند. پنهان داشتن عيوب، نگفتن واقعيتها، پرده پوشى از رخدادها.... مصاديق راز دارى يا كتمان اسرار است.

رازدارى و كتمان اسرار به دو صورت متصور است كه در يک صورت رازدارى بسيار زيبا و پسنديده است و در صورتى ديگر بسيار زشت و گناهى بس عظيم در كتاب ميزان الحكمه(حرف «س»)، روايات متعددى از ائمه معصومين در ارتباط با كتمان سرّ و پرده پوشى از راز مؤمن وارد شده است كه تبركاًَ به يكى از آنها اشاره مى كنيم.

(من علم من اخيه سيئاً فسترها ستر الله عليه يوم القيامة)(2).

آنان كه اطلاع و آگاهى لازم از مفاسد، جرائم و منكرات جامعه دارند، اگر بخواهند براى غير اهل «كسانى كه با اطلاع از مفاسد در دام فساد گرفتار مى آيند» بگويند مصداق آيه اى هستند كه خداوند وعده عذاب سخت به آنان داده است:

﴿انَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ ان تَشِيعَ الْفَاحِشَه فِى الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ الِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَالْآخِرَه وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَانتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾(3).

رازدارى و كتمان بسيارى از اسرار نظامى، اقتصادى، سياسى و... در درجه اول بر

___________________________

1 ـ سوره يوسف: 77.

2 ـ كسى كه از برادرش عيبيى را بپوشاند خداوند گناهانش را در روز قيامت مى ¬پوشاند: ميزان الحكمه ج 7 ص 145.

3 ـ سوره نور: 19.

ـ(503)ـ

حاكمان اسلامى واجب و لازم است. چه بسا پخش خبر نظامى گروهى را به كشتن دهد و جامعه را از هستى ساقط كند.

رازها واسرار اقسامى دارد كه مختصراً به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

الف: رازهايى وجود دارد كه حاكمان دين بايد تا آخر عمر براى احدى فاش نسازند.

ب: رازهايى وجود دارد كه حاكمان نمى توانند با همه كس در ميان بگذارند بلكه بايد اشخاص امين و توانمندى را پيدا كنند تا اسرارش را با آنان در ميان گذارند.

ج: مطالبى را حاكم اسلامى در جمع خصوصى بيان مى ¬كند كه اگر در ميان خاص الخاص مطرح گردد مهم نيست. اما اگر در ميان عموم مردم بيان شود مفسده ببار مى ¬آورد كه در اين صورت كتمان واجب است.

د: از شگردهاى دشمن در بدست آوردن اطلاعات نظامى، سياسى، اقتصادى ارائه برخى اطلاعات جهت جلب دوستى در ميان گذاشتن مقدارى اطلاعات در لباس دوستى و بدست آوردن اطلاعات بسيار مهم وفوق العاده سرى از طرف مقابل است.

در اين رابطه نيز حاكمان اسلامى مسئوليتى سنگين در حفظ و نگهدارى راز دارند.

هـ: رازهاى ديگرى وجود دارد كه اگر كسانى بخواهند سرپوش بگذارند و پنهان نمايند جايز نيست بلكه بايد آنرا فاش سازند. مثل توطئه عليه مسلمين و نظام اسلامى، طرح نقشه هاى شوم همانند انفجار بمب در خيابانها، ترور اشخاص دينى و مذهبى، توطئه هاى نظامى، سياسى و اقتصادى عليه مسلمين.

حاكم اسلامى بايد آنچنان توانمند و هو شيار باشد كه بداند چه مسائلى بايد مطرح وچه مسائلى بايد مكتوم بماند و براى چه دسته اى آنرا فاش سازد.

ـ(504)ـ

سعه صدر

بردبارى و سعه صدر در برابر ناملايمات و گذشت و اغماض از بعضى امور كه از اهميت اساسى برخوردار نيست، از شرائط حاكم اسلامى است، او بايد در برابر بعضى لغزشها، خطاها و اشتباهات دوستان و اطرافيان و عموم مردم، سعه صدر داشته و در صدد حل معضلات و رفع نقيصه فرهنگى، سياسى و عقيدتى آنها برآيد.

پيامبر اسلام با ملايمت توانست بر دلها نفوذ كرده، آنان را به صراط مستقيم هدايت كند.

﴿فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الامْرِ فَاذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾(1).

دستور خداست كه حضرت بايد دلسوز، مهربان و خوش بر خورد باشد و از اشتباهات ريز و قابل اغماض مردم بگذرد و براى گناهان و سهل انگاريهايشان استغفار نمايد.

در آيات شريفه قرآن مجيد بر پيامبرمنت مى نهد كه آيا ما نبوديم به تو شرح صدر و فراخى دل داديم:

﴿الَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَكَ﴾(2).

و هر گاه خداى تعالى اراده هدايت كسى كرده باشد سينه اش را فراخ گرداند تا بتواند سختىها را تحمل كرده تصميمات صحيح و حساب شده اى بگيرد.

﴿فَمَن يُرِدِ اللّهُ ان يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ ان يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَانَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَاء كَذَلِک يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾(3).

___________________________

1 ـ سوره آل عمران: 159.

2 ـ سوره الشرح: 1.

3 ـ سوره انعام: 125.

ـ(505)ـ

و در مقابل آنانى كه تحمل مشكلات را ندارند و در برابر هر موضوعى ولو بسيار كوچک وقابل اغماض، موضع گيرى كرده و با خشونت برخورد مىنمايد، داراى ظرفيت و تحمل مىباشند.

﴿فَمَن يُرِدِ اللّهُ ان يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ ان يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَانَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَاء كَذَلِک يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾(1).

موسى عليه السلام آنگاه كه ماموريت مىيابد در برابر فرعون ايستادگى كند از خداى متعال درخواست تحمل مشكلات كرده و مىگويد:

﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِي﴾(2).

از نظر قرآن حاكمانى كه داراى شرح صدر بوده و در مسايل جزئى گذشت و اغماض از خودشان ميدهند، هدايت يافتگانند.

﴿افَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْاسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَه قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ اوْلَئِک فِى ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾(3).

انتقاد پذيرى

تحمل انتقاد ديگران، هرچند براى هريک از مديران و كارگزاران نظام اسلامى امرى لازم و ضروريست اما براى حاكمان اسلامى امرى واجب است.

چه بسا افرادى كه به هنگام شنيدن سخنى انتقاد آميز نسبت به خود و اطرافيانش سخت افسرده و ناراحت شده، حاضر نيستند از ناحيه ديگران كوچكترين اشكال و ايرادى متوجه او واشخاص وابسته به وى شود. بنظر مىرسد كسانى كه خودسازى لازم در اين مورد نداشته و در برابر انتقادات، كم صبر و بى تحمل مىباشند، دستيابى به مسئوليتها براى آنها مُضر و مشكل آفرين خواهد بود.

___________________________

1 ـ سوره انعام: 125.

2 ـ سوره طه: 25.

3 ـ سوره زمر: 22.

ـ(506)ـ

وقتى موسى عليه السلام با قومش در ارتباط با فرمان الهى راجع به ذبح گاو سخن مىگويد، قومش با ناباورى از وى انتقاد مىكنند و مىگويند: آيا مارا به باد سُخره گرفته اى؟ موسى عليه السلام بدون هيچ عصبانيت و ناراحتى جواب مىدهد: اگر از مسخره كنندگان باشم جاهلم و به خدا پناه مىبرم از اينكه از جُهّال باشم.

﴿وَاذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ انَّ اللّهَ يَامُرُكُمْ انْ تَذْبَحُواْ بقره قَالُواْ اتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ اعُوذُ بِاللّهِ انْ اكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾(1).

سليمان عليه السلام از پيامبران الهى، هنگاهيکه همراه لشكريان خود در وادى مورچه گان پامى نهد، مورچه اى فرياد بر مىآورد كه اى مورچه گان به لانه هايتان برگرديد كه سليمان و لشكريانش به شما توجه ندارند و درک نمىكنند. گرچه اين فرياد به عنوان يک خبر به مورچه گان منعكس شد، لكن نسبت دادن عدم شعور به سليمان و لشكريانش مى بايستى حضرت را برنجاند، لكن سليمان عليه السلام صحنه را مىنگرد و بدون آنكه غضب نمايد و او را زير پا له كند انتقاد را مىپذيرد و در برابر گفته مورچه، خنده بر لبانش ظاهر مى -گردد.

﴿قَالَتْ نَمْلَه يَا ايُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ اوْزِعْنِى انْ اشْكُرَ نِعْمَتَک الَّتِى انْعَمْتَ عَلَى وَعَلَى وَالِدَى وَانْ اعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَادْخِلْنِى بِرَحْمَتِک فِى عِبَادِک الصَّالِحِينَ﴾(2).

فصل الخطاب

سعه صدر، گشاده رويى، عفو اغماض از لغزشهاى كوچک اطرافيان، نرم خويى، انس با ضعفا، پيوند عميق قلبى با عموم مردم، انتقاد پذيرى، همه و همه گرچه از صفات نيک و پسنديده حاكم اسلامى بشمار مىرود، لكن از شئونات وى فصل الخطاب

___________________________

1 ـ سوره بقره: 67.

2 ـ سوره نمل: 18 ـ 19.

ـ(507)ـ

بودن اوست. يعنى حاكم اسلامى كسى است كه بتواند حرف آخر را بزند و جوسازىها و شايعات نتواند مواضع اش را تغيير داده و او را از اجراى اهداف عاليه و بلند اسلامى باز دارد. وى بايد با اتكال به قدرت لا يزال الهى، در تصميم گيريهاى بحق و صادقانه اش قاطعانه برخورد كند و دربرابر هر آشوبى، كلام و رفتارش بتواند هر غائله اى را پايان دهد.

قرآن مجيد خاطرنشان مىسازد كه اى پيامبر، در مشورت با مردم و بهادادن به آنان كوتاهى مكن، اما وقتى خود به باور درونى دست يافتى و حقيقت را لمس كردى با اتكال بر خدا اقدام كن و هيچ هراسى به خود راه مده.

﴿... وَشَاوِرْهُمْ فِى الامْرِ فَاذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ * ان يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ...﴾(1).

در عبارتى ديگر خطاب به عيسى عليه السلام آمده است كه اى عيسى تو در ميان مردم به عنوان حاكم اسلامى مىتوانى هر اختلافى را فيصله داده، حكم كنى.

﴿اذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى انِّى مُتَوَفِّيک وَرَافِعُک الَى وَمُطَهِّرُک مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوک فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ الَى يَوْمِ الْقِيَامَه ثُمَّ الَى مَرْجِعُكُمْ فَاحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾(2).

در اين راستا حاكم اسلامى بعنوان كسى كه مىتواند بر تمامى شئونات مردم بر اساس فرمان الهى حكم نموده و حرف آخر را بزند، از ديگر سوى، مردم نيز مىبايستى گوش بفرمان حاكم بوده، از او تبعيت و پيروى نمايند.

﴿انَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ اذَا دُعُوا الَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ان يَقُولُوا سَمِعْنَا وَاطَعْنَا وَاوْلَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾(3).

نتيجه مىگيريم حاكمان اسلامى در راس امور و فصل الخطابند. وقتى با قاطعيت حكمى كردند هيچ كس در هر شرائطى كه باشد حق مخالفت ندارد و بايد سر بر طاعت فرمان باشد.

___________________________

1 ـ سوره آل عمران: 159 ـ 160.

2 ـ سوره آل عمران: 55.

3 ـ سوره نور: 51.

ـ(508)ـ

اشراف در امورات

حاكم اسلامى كه داراى جايگاهى بس رفيع است، بايد بر تمامى شئونات اطلاع و آگاهى داشته باشد تا خداى نخواسته دچار لغزش و تزلزل در تصميم گيريها نشود.

سودجويان و فرصت طلبان در صددند باكتمان حقايق و نشر اكاذيب موجبات اغفال حاكم را فراهم كرده وى را با تصميم گيرىهاى نابجا و حركات مشكوک منزوى سازند.

حضرت سليمان عليه السلام حاكمى بود كه در حال سان ديدن و عبور از وادى مورچه گان، جوياى حال پرنده اى بنام هُدهد شد كه در همه حال با سليمان عليه السلام بود.

﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِى لَا ارَى الْهُدْهُدَ امْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾(1).

توجه سليمان به پرنده و انديشيدن در حال وى و اشراف بر همه امورات سپاه و نظام، حاكى از مديريت قوى و پر توان وى دارد.

اگر حاكمى بخواهد با قدرت تمام در خدمت به مردم كوشا بوده، نقشه هاى خائنانه را خنثى سازد بايد با ايجاد مجارى قوى و مطمئن، همراه با نيروهاى امين و كار آمد اطلاعات كافى و صحيح در همه امور بدست آورد.

لذا يک پرنده در زمان سليمان عليه السلام توانست آنحضرت را از اطلاعات بسيار مهم و در خور توجه اى كه در سرزمينى ديگر رخ مىداد، مطلع سازد تا وى بتواند در راستاى رسالت خويش كه هدايت ديگران به دين توحيديست، موفق گردد.

﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ اعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴾(2).

___________________________

1 ـ سوره نمل: 20.

2 ـ سوره نمل: 24.

ـ(509)ـ

و موسى عليه السلام با عصاى معجزه آساى خود، شكست صفوف دشمن را هموار ساخته، توانست با اشراف كامل بر تمامى صحنه هايى كه فرعونيان جهت غلبه بر موسى، بوجود مى آوردند، نقشه¬ها را بر آب كرده، دشمن را وادار ساخت تا از روى اعتقاد، بر حقانيت دين موسى اقرار نمايند.

﴿فَالْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَاذَا هِى تَلْقَفُ مَا يَافِكُونَ * فَالْقِى السَّحَرَه سَاجِدِينَ * قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾(1).

پايدارى و استقامت

از دشوار ترين شرائط حاكم دينى، پايدارى و استقامت در انجام وظائف الهى است. داشتن ظرفيت بالا در برابر سختيها، مشقّتها، رنجها و دشواريها براى حاكم اسلامى، امرى ضرورى و لازمست. چرا كه اگر نهضتى بخواهد پابگيرد و به زندگى جاودانه اش ادامه داده روز بروز جوانتر و پرقدرت تر گردد، بايد در تمامى دوران حيات خود، از نيروهايى بهره مند باشد كه بتوانند با مشكلات و ناهمواريها دست و پنجه نرم كنند. ملّتى كه مى¬ خواهند براى هميشه در تاريخ سربلند و با سعادت بوده و در برابر دشمن استقامت و پايدارى از خود نشان دهند، بايستى داراى الگوهاى فراوانى از جمله حاكم و رهبرى با اقتدار و مستقيم باشند. لذا اول دستور الهى بر پايدارى و استقامت، خطاب به زعيم و حاكم اسلاميست كه فرمود:

﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا امِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَك وَلاَ تَطْغَوْاْ انَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾(2).

دستور استقامت و پايدارى چندان عظيم بود كه كمر پيامبر را شكست، توانش را بُرد، محاسن شريفش را سفيد ساخت، «شيبتنى سورة هود» چرا كه اگر استقامت و

___________________________

1 ـ سوره شعراء: 45 ـ 47.

2 ـ سوره هود: 112.

ـ(510)ـ

پايمردى آنحضرت نبود دينش تا به حال زنده و جاويد نبود.

شكيبائى و استقامت در انجام فرمان الهى و تحمل همه ناگواريها در بهدف رساندن انگيزه هاى الهى، دستور خداوندست كه به پيامبر داده و فرمود: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ اوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَانَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا الَّا سَاعَه مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَک الَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ﴾(1).

استقامت و پايدارى در رسيدن به اهداف عاليه اسلام، تنها از آن حاكم نيست بلكه امت نيز بايد با برخوردارى از اين صفت والاى اسلامى راه غلبه بر دشمن را هموار ساخته ودين را در سراسر گيتى حياتى دوباره بخشند.

﴿يَا ايُّهَا النَّبِى حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ان يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَان يَكُن مِّنكُم مِّئَه يَغْلِبُواْ الْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِانَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ﴾(2).

پس از آنكه يونس از پيامبران مقرب درگاه الهى كه از سركشيهاى قومش به ستوه آمده بود و ارشاد و دعوت را كارساز نديد، از خداى منان درخواست عذاب نمود و خود از ميان قومش جدا شد.

﴿وَذَا النُّونِ اذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ ان لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ ان لَّا الَهَ الَّا انتَ سُبْحَانَک انِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾(3).

خداى تبارک و تعالى با اشاره به سرگذشت حضرت يونس، از پيامبر اسلام مى ¬خواهد تا اگر قومش بسان قوم يونس سرسختى نشان دادند و در تبعيت از دين توحيد سرتافتند، حوصله به خرج داده استقامت و پايدارى كند، شدائد و مشكلات را با پايمردى و درايت از سر راه خويش بردارد، راسخ و استوار راه پر پيچ و خم را پُشت سربگذارد و با تصميم گيرى بجا و حكيمانه خود، كشتى هدايت را از درياى پر تلاطم به ساحل نجات رساند.

___________________________

1 ـ سوره احقاف: 35.

2 ـ سوره انفال: 65.

3 ـ سوره انبياء: 87.

ـ(511)ـ

صفات متضاد

در اعتقاد ما حاكم اسلامى كه بر مصدر امور تكيه مىزند و در تمامى شئونات مسلمين حكم ميراند، لازم و ضرورى است داراى ويژگيهاى مختلف بوده تا هم بتواند نيروهاى بالفعل و بالقوه را جمع آورى و بهترين راه را در جهت رشد و شكوفائى نظام پيش گيرد، و هم نيروهايى كه بر ضرر نظام و جامعه اسلامى اند، آنان را بدرستى شناسائى كرده وبا آنان برخورد قاطع وهوشيارانه كند.

كمتر كسانى پيدا مىشوند كه بتوانند صفات متضاد را بدرستى در مرحله عمل پياده كرده، هر يک را در جاى خويش بكار برند. بهترين حاكم و كارآمدترين آن كسى است كه در عين عطوفت و مهربانى بتواند در جاى خود قاطع وبرنده عمل كند. عفو واغماض وى توام با عدالت و مساوات باشد، شجاعت و دليرى او با احتياط و توجه عميق عجين شده باشد.

غالباً انسانهايى كه داراى سرشت دلسوزى، عطوفت، نرمخوئى، اشک و گريه اند، نمىتوانند سختگير، تيز، خشن و قاطع عمل نمايند.

اگر حاكمى بتواند همه صفات متضاد را در خود جمع ببيند، در واقع بهترين شرطها را خواهد داشت.

قرآن در خصوص قصاص كه مجرى آن حاكم اسلاميست سفارش اكيد دارد كه هرگز عطوفت، مهربانى، دلسوزى و نرمخوئى در شما مؤثر نگردد و با قدرت تمام در اجراى حدود الهى بكوشيد.

﴿الزَّانِيَه وَالزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَه جَلْدَه وَلَا تَاخُذْكُم بِهِمَا رَافَه فِى دِينِ اللَّهِ ان كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَه مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾(1).

___________________________

1 ـ سوره نور: 2.

ـ(512)ـ

و در جاى ديگر در ذكر خصائص نيكوى رسول خدا و اطرافيانش، ازعطوفت با دوستان و سخت گيرى با دشمنان ياد مىكند و مىفرمايد: محمد رسول و فرستاده خداست و آنهائى كه همفكر اويند بر دشمنان سختگير و با دوستان مهربان و دلسوزند.

﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ اشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ اثَرِ السُّجُودِ ذَلِک مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاه وَمَثَلُهُمْ فِى الْانجِيلِ كَزَرْعٍ اخْرَجَ شَطْاهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَه وَاجْرًا عَظِيمًا﴾(1).

موسى عليه السلام علاوه بر محبت و دلسوزى كه نسبت به برادر و قومش داشت، جايى كه ديد قومش تخطى كرده اند سخت برآشفت و در برخوردى تند و قاطع سؤال نمود كه چرا در چند روزى كه وى به كوه طور رفته بود، بجاى پرستش خداى يگانه، گوساله را به خدايى برگزيده ايد؟!

﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى الَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ اسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِى مِن بَعْدِى اعَجِلْتُمْ امْرَ رَبِّكُمْ وَالْقَى الالْوَاحَ وَاخَذَ بِرَاسِ اخِيهِ يَجُرُّهُ الَيْهِ قَالَ ابْنَ امَّ انَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِى فَلاَ تُشْمِتْ بِى الاعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾(2).

بنظر مىرسد حاكمى كه بتواند توازن و تعادل را در اجراى صفات متضاد حفظ نمايد و هر يک را در جاى خود بطور شايسته بكار بندد، مىتواند حكومتى پايدار و شايسته داشته باشد.

امير بيان، على عليه السلام در نهج البلاغه سفارش دارد كه، سختى و درستى را با مقدارى نر مى بياميز و هنگامى كه رِفق و مدارا شايستهتر باشد، مدارا كن. و آنگاه كه جز سختگيرى و درشتى سود ندهد، سخگيرى و درشتى كن.

(واخلط الشده بضغثٍ من اللّين وارفق ما كان ارفق واعتزم بالشده حين لا يغنى عنک الاّ الشده)(3).

___________________________

1 ـ سوره فتح: 29.

2 ـ سوره اعراف: 150.

3 ـ شرح نهج البلاغه، فيض الاسلام ص 976.

ـ(513)ـ

گريز از شتابزدگى

شتابزدگى و عجله از صفات مذمومى است كه براى همه اقشار در بخشهاى مختلف زندگى فردى يا اجتماعى، ناگوار و آثار سوئى بدنبال دارد.

قبل از آنكه شرائط لازم ومقدمات وافى جهت انجام كارى فراهم شود، تصميم گيرى و اقدام سريع و عاجل، مصائب ببار مىآورد. پس بايد درست انديشيد و درست قضاوت كرد و درست عمل نمود تا ندامت و پشيمانى يا حق كشى و ظلم بر ديگران روانداشت.

سرشت انسان با تصميم گيريهاى سريع و عجولانه آميخته شده است و همانگونه كه در بدست آوردن نيكيها شتاب دارد بدليل عجول بودن، در رسيدن به شر نيز سرعت مى گيرد.

قرآن به اين صفت ذاتى اشاره دارد، تا آنجا كه مىفرمايد: انسان با همان اشتياقى كه براى نيل به نيكىها از خود نشان مى دهد در جستجوى شرور نيز تلاش و كوشش مىكند و اين بخاطر داشتن صفت شتابزدگى است.

﴿وَيَدْعُ الانسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الانسَانُ عَجُولاً﴾(1).

عبارت ﴿وَكَانَ الانسَانُ عَجُولاً﴾، تعليلى بر ﴿وَيَدْعُ الانسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَيْرِ﴾ است. بىشک شر هيچگاه مطلوب انسان نيست و اگر همانند خير دنبال شر ميرود ممكن است ناشى از دو جهت باشد:

الف ـ در تشخيص خير و شر دچار اشتباه شود.

ب ـ شر را از خير پندارد و با انگيزه خير طلبى بدنبال شر برود به خيال اينكه خير است.

___________________________

1 ـ اسراء: 11.

ـ(514)ـ

خطائى كه در هر دو صورت بروز آن بدليل شتابزدگى است و اين صفت مذموم باعث مىشود كه با اشتياق و با علاقه وافر دنبال شر برود.

بنابراين اگر حاكمى بخواهد اقتدار، سربلندى و عزت خويش و ديگران را حفظ كند بايد شتابزده عمل نكند تا دچار اشتباه گردد و زشتى را به جاى زيبايى برگزيند.

قابيل، فرزند آدم عليه السلام، وقتى از طرز تفكر و انديشه صحيح برادرش هابيل مطلع گشت و دريافت نذر برادرش هابيل مورد قبول و پذيرش ايزد منان واقع شد، حسادت و خوى شيطانى امانش نداد، عجولانه تصميم بر قتل برادر گرفت و بى درنگ برادرش هابيل را به قتل رسانيد. بلا فاصله پس از قتلش سرگردان و متحّير ماند و از تصميم خود پشيمان گشت تا آنكه كلاغى وى را از تحّير و سردرگمى نجات داد.

﴿فَطَوَّعَتْ له نَفْسُهُ قَتْلَ اخِيهِ فَقَتَلَهُ فَاصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ * فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِى الارْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِى سَوْءه اخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا اعَجَزْتُ انْ اكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَاوَارِى سَوْءه اخِى فَاصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾(1).

از توصيه هاى خداوند بر پيامبر عظيم الشان، تامل و دقت در گرفتن وحى الهى است و در اين زمينه فرمود: زبانت را به خاطر عجله و شتابزدگى به هنگام دريافت وحى حركت مده، برماست كه آن را در سينهات جمع كرده تا بتوانى آيات را بدرستى تلاوت كنى.

﴿لَا تُحَرِّك بِهِ لِسَانَك لِتَعْجَلَ بِهِ* انَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾(2).

پيامبر خدا بخاطر عشق به فراگيرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دريافت وحى، عجله مى نمود، مهلت نمىداد تا جبرائيل سخن را تمام كند، به وى تذكر داده شد: اىپيامبر ما نسبت به قرآن تعجيل مكن بگذار وحى ما به اتمام رسد.

___________________________

1 ـ سوره مائده: 30 ـ 31.

2 ـ سوره قيامت: 16 ـ 17.

ـ(515)ـ

﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِک الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ ان يُقْضَى الَيْك وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِى عِلْمًا﴾(1).

دقت در تصميم گيرى وتوجه همه جانبه در انجام كارها و دورى از شتابزدگى مىتواند راهگشاى خوبى در انجام ماموريتها باشد، خصوصاً حاكمان اسلامى بايد عمقياً به اين نكته مهم و حساس توجه نمايند.

آنگاه كه فرشتگان الهى جهت سجده بر آدم از طرف خدا ماموريت يافتند عجولانه قضاوت كردند و عرضه داشتند: آيا كسى را در زمين قرار ميدهى كه در آن فساد مىكند و خون مىريزد؟ و حال آنكه ما ستايش تو مىكنيم !

خداوند در جواب فرمود: من ميدانم آنچه را شما نمىدانيد.

﴿وَاذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلاَئِكَه انِّى جَاعِلٌ فِى الارْضِ خَلِيفَه قَالُواْ اتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِك الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِك وَنُقَدِّسُ لَك قَالَ انِّى اعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾(2).

وسرگذشت ديدار موسى با خضر عليهما السلام كه حاوى توجه عميق ودقت در قضاوت و تصميم گيريست، هشدار مىدهد شتابزده سخن نگوئيد و انديشه نكنيد و تصميم نگيريد(3).

پيگيرى

از نكات مهمى كه مورد توجه حاكمان اسلامى بايد قراربگيرد پيگيرى گزارشات، بدست آوردن اطلاعات صحيح و يافتن واقعيتها، دستور العملها، طرحها و اجراى قوانين است. حاكم دينى جهت پيگيرى امورات مملكتى بايد از هيچ امرى هرچند پيش پا افتاده و ساده غفلت نكند.

___________________________

1 ـ سوره طه: 114.

2 ـ سوره بقره: 30.

3 ـ ر، ک به آيات 65 الى 82 سوره كهف.

ـ(516)ـ

در داستان حضرت سليمان عليه السلام و غايب شدن هُدهُد و پى گيرى حضرت از كار و تلاش وى، در قرآن آمده است: وقتى خبر بسيار مهم وگزارش دقيق از اوضاع مردمى كه بر خورشيد سجده مى كردند به سليمان عليه السلام رسيد.

﴿انِّى وَجَدتُّ امْرَاه تَمْلِكُهُمْ وَاوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ اعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴾(1).

سخت پيگير آن شد و در صدد برآمدن نامه اى زيبا و هدايتگر تنظيم نمايد تا بتواند آنان را به توحيد دعوت نمايد.

﴿اذْهَب بِّكِتَابِى هَذَا فَالْقِهْ الَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ﴾(2).

سرانجام با پيگيرى مداوم و دريافت گزارشات لازم، ملكه سبا و قومش را به دين توحيدى گرايش داد و آنان تسليم امر خداى سبحان شدند.

﴿قِيلَ لَهَا ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمَّا رَاتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّه وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ انَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ انِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَاسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾(3).

هدايا

مال و ثروت، هدايا و تشويقات، محل لغزش و تزلزل حاكمان اسلاميست. شيطان صفتانى كه در صدد بدست آوردن جاه و مقامند، براى اينكه بتوانند بواسطه اشخاص ذى نفوذ به خواسته هاى خود برسند دست به دادن هدايا و رشوه مىزنند. حاكمان اسلامى بايد با دقت فراوان مواظب اين لغزشها باشند تا هرگز در دام شياطين گرفتار نيايند.

زمانى كه نامه حضرت سليمان بواسطه هُدهُد به ملكه سبا رسيد، تصميم گرفت با دادن هديه اى حضرت سليمان را بيازمايد.

___________________________

1 ـ سوره نمل: 23 ـ 24.

2 ـ سوره نمل: 28.

3 ـ سوره نمل: 44.

ـ(517)ـ

﴿وَانِّى مُرْسِلَه الَيْهِم بِهَدِيَّه فَنَاظِرَه بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ﴾(1).

حضرت با نپذيرفتن هديه كه درس بزرگى به حاكمان دين داد با فرستادگان ملكه سبا چنين فرمود: آيا مى خواهيد مرا با مال فريب دهيد آنچه خدا به من داده از آنچه شما داريد بهتراست بلكه، شما هستيد كه با هدايا خوشحال مىشويد.

﴿فَلَمَّا جَاء سُلَيْمَانَ قَالَ اتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِى اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ انتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ﴾(2).

غافل نباشيم كه امروز هدايا كه در واقع رشوه است در قالبهاى مختلف و صورتهاى متفاوت انجام مىپذيرد كه گاهى نتيجه آن بعد از يک الى دو سال ظاهر مىگردد اين هوشيارى و درايت حاكم اسلامى را طلب دارد.

وجدان كارى

مقام عظماى ولايت و مرجعيت حضرت آيت الله خامنه اى مد ظله العالى، در پيام نوروزى 74 - 73 دو دستور العمل بسيار مهم را براى كارگزاران لازم و ضرورى دانست كه از جمله آن وجدان كارى بود.

وجدان كارى يعنى تعهد و پايبندى در برابر كار و مسئوليت، يعنى يک مسئول در برابر وظيفه اى كه بر گردن دارد خود را مسئول ببيند و در حد توان و قدرت انجام وظيفه نمايد:

اولاً - با اتقان و استحكام كارش را شروع كند.

ثانياً - با استقامت و پشتنكارى بتواند با نتيجه مطلوبى كارا را به پايان رساند نه آنكه با بهانه‌‌هاى مختلف در وسط راه بريده و استعفاء دهد.

___________________________

1 ـ سوره نمل: 35.

2 ـ سوره نمل: 36.

ـ(518)ـ

نوح پيامبر عليه السلام، بر اساس يک تكليف الهى مسئوليت هدايت جامعه را بعهده گرفت و در اين راه از جان و مال دريغ نورزيد. شب و روز با تلاشى بى وقفه سر بر فرمان و طاعت الهى بود.

﴿قَالَ رَبِّ انِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلًا وَنَهَارًا﴾(1).

عرضه داشت خداوندا، شب و روز بر اساس تكليفى كه بر دوشم احساس مى ¬كردم و وجدانم مرا بر انجام آن واميداشت، قومم را به توحيد و يكتاپرستى دعوت كردم.

موسى عليه السلام وهمه پيامبران و حاكمان الهى در راستاى انجام وظائف الهى، نيز از هيچ كوششى دريغ نورزيدند، با پشتكار و صبر و استقامت تا پايان كار كوشيدند و تلاش كردند.

كنجكاوى

از شرائط مهم حاكم دين، داشتن حسّ كنجكاوى در بدست آوردن سوژه ها، كليد حل و فصل مشكلات، ريشه يابى بغرنجهاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى، يافتن رمز و رموز و مشكلات جامعه وبدست آوردن سرنخ همه امور مربوط به نظام است.

همانگونه كه كنجكاوى، تفتيش و تجسس داراى بُعد مثبت است، داراى بُعد منفى نيز مى -باشد. كنجكاوى و تجسس در زندگى فردى خصوصى مردم(2)، تجسس و تفتيش در عقايد افراد جامعه(3)، پژوهش در عيوب اشخاص(4)، همه و همه در نظر اسلام و قرآن داراى بعد منفى است كه هيچ مسلمانى تا چه رسد به حاكم دينى، مامور به آن نشده

___________________________

1 ـ سوره نوح: 5.

2 ـ ﴿يَا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا...﴾ سوره حجرات: 12.

3 ـ ﴿يَا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اذَا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ الْقَى الَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاه الدُّنْيَا...﴾ سوره نساء: 94.

3 ـ سوره حجرات: 12.

ـ(519)ـ

بلكه جرم وگناه بحساب آمده است.

اما اين بعد مثبت تجسس و كنجكاوى است كه در بعضى موارد بر حاكم اسلامى واجب ولازم است كه آنرا دنبال نمايد، مثل كنجكاوى در كشف توطئه ها و نقشه¬هاى شوم دشمن عليه نظام اسلامى.