هويت مشترک اسلامي وبيداري اسلامي

هويت مشترک اسلامي وبيداري اسلامي

 

هويت مشترک اسلامي وبيداري اسلامي

 

 

دكتر لاله افتخاري

چکيده

بيداري اسلامي پديده اي اجتماعي است که به معناي بازگشت بيداري مسلمانان واحياي اسلامي بوده وبيشتر توسط مصلحان مسلمان تعريف شده ودر علوم اجتماعي چندان مورد کاوش واقع نشده است.هرچند عدم تعريف دقيق بيداري اسلامي به نتايج در حال وقوع آن ، صدمه اي نمي زند ولي در ارتباط با آينده پژوهي اين جريان نقش تعين کننده اي دارد. يکي از محورهاي اساسي بيداري اسلامي بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي است .

هويت چيستي هر چيزي است که به دو صورت هويت کمي و هويت کيفي بروز مي نمايد و داراي دو لايه است . يکي اصالت ثابت و واقعيت وجودي هر چيز و ديگري همانندي کيفي مي باشد که همه افراد داراي هويت مشترک را به هم پيوند مي دهد به  همين جهت هويت داراي تمايز و تشابه مي باشد . بر اين اساس هويت ديني نيز گونه اي از هويت اجتماعي مي باشد و سه عنصر شناختي ، ارزشي و احساسي در ان نقش دارد . در نتيجه هويت ديني مسلمانان به لحاظ همانندي در اين عناصر سه گانه داراي ويژگي هاي مشترکي است که از بيرون موجب تمايز آنان از گروه هاي اجتماعي ديگر مي شود. در شرايط کنوني جوامع اسلامي ، مشترکات ديني نقاط همسان و همانند آنان را پديد آورده اند که در حقيقت نشانگر نوعي وحدت در ذات هويت ديني مي باشد هويت ديني و اسلامي داراي آثار مهمي است که از جمله هدفمند کردن انسان ها ، تبيين فلسفه حيات ، اميد به آينده ، زمينه سازي براي هويت تمدني و وحدت ديني مي باشد . اينک با توجه به جريان بيداري اسلامي ، مسلمانان براي ترسيم هويت اسلامي خود بايد بر اساس سه محور پرهيز از اختلافات و تکيه بر اشتراکات ديني ، تکيه بر هويت مشترک مسلمان وجهان اسلام و حراست از ارزش هاي هويت اسلامي  در برابر تهديد هاي دروني و بيروني حرکت نمايند.تکيه برهويت مشترک اسلامي در متن بيداري اسلامي در شرايط کنوني اساسي ترين رهيافتي است که مي تواند در صيانت از دستاوردهاي امت اسلامي وپايه گذاري عزت اسلامي وتجديد تمدن اسلامي نقش تعيين کننده اي داشته باشد.

کليد واژه ها                                                                                                                    

بيداري اسلامي ، هويت ، هويت ديني،،هويت اسلامي، مشترکات ديني، وحدت اسلامي

 

مقدمه                                                                                                                            

بي شک بيداري اسلامي از مهمترين وگسترده ترين پديده هاي سياسي - اجتماعي قرن اخير مي باشد.جنبش هاي حاصل از اين فرايند در سير تحول خويش رهيافت هاي گوناگوني را کسب نموده ودر مسيري تکاملي در عرصسه هاي مادي ومعنوي،تغيير نظام هاي حاکم،به دست آوردن قدرت سياسي ،اجراي اصلاحات ساختاري و بنيادين ، مشارکت جدي مردم وامت مسلمان در تعيين سرنوشت خود و سازمان دهي امور حکومتي دستاوردهاي فراواني را تحصيل نموده اند.در  حقبقت بيداري اسلامي -نوعي باور تعميم يافته در ميان ملت هاي مسلمان مي باشد که منجر به جنبش هاي سياسي - اجتماعي شده است ودر هر منطقه اي که داراي منابع،رهبري،شرايط،ساختاريوهمراهي توده هاي مردمي بوده به نتايج وتغييرات مهمي دست يافته است.

به نظر مي رسد در بستر اين جريان توفنده اسلامي با هدايت وراهبري سازنده رهبران ونخبگان مسلمان ، مي توان هويت مشترک اسلامي را که ايده بيدارگران آغازين همچون سيد جمال الدين اسد آبادي ، سيد قطب ويا بنيانگذار انقلاب اسلامي امام خميني (ره)بوده را احياء نمود وبه سوي مجد وعظمت دوباره مسلمين وتجديد تمدن بزرگ وانسان ساز اسلامي بود. از اين رو ابر آن شديم تا در اين نوشتار به بررسي نقش بيداري اسلامي در احياي هويت مشترک اسلامي که سرآغاز آن با جريان تقريب مذاهب شکل گرفته بپردازيم.

 

مفهوم بيداري اسلامي

بيداري اسلامي اصطلاحي است که داراي ريشه اي ديرينه بوده.و در ارتباط مفهومي با مقولههايي مانند اصلاح ديني، احياگري ديني، اسلامگرايي و مانند آن مي باشد . در زبان عربي معاصر نيز با تعابير گوناگوني مانند الصحوة الاسلامية، البعث الاسلامي، التيار الاسلامي، الحركة الاسلامية و سرانجام اليقظة الاسلامية و يا در پيوند با برخي از اين مفاهيم از آن ياد شده است.(عمر،1421ق،67) . در برخي از منابع آن را مترادف احياي اسلامي ودر برخي ديگر ،آن را بيداري مسلمانان مي دانند (نوري،1376،588) چنانکه قرضاوي آن را بازگشت آگاهي وبيداري دانسته است (قرضاوي،1408، 11 ).برخي نيز آن را پديده اي اجتماعي مي دانند که به معناي بازگشت بيداري وهوشياري امت اسلامي است تا به خود باوري رسيده وبه دين وکرامت و استقلال سياسي ،اقتصادي وفکري خود مباهات کرده، ودر راستاي ايفاي نقش طبيعي خود به عنوان بهترين امت تلاش کنند(القظان،1384، 371 ) .

 درباره‌ بيداري اسلامي، مانند بسياري ديگر از مفاهيم جديد تعريفي مورد توافق ويکساني وجود ندارد و در واقع انديشمندان تلاش نموده اند از منظر وديدگاه ودريافت هايي که داشته اند آن را تعريف وتفسير نمايند . بنا بر اين بيشتر تعاريفي كه از بيداري اسلامي پديد آمده از سوي انديشمندان مسلماني بوده كه دغدغه بيدارگري داشته اند.  در اين بين صاحبنظران علوم اجتماعي و جامعهشناسان کمتر به اين حوزه پرداخته اند.بطور طبيعي علت اين امر را مي توان در در عدم شناخت مناسب وکامل آنان از اسلام ، فرهنگ اسلامي وجوامع مسلمان دانست. « البته فهم درست بيداري اسلامي نيازمند آگاهي مناسبي از آموزههاي اسلامي و دركي دروني از جامعه‌ مسلمانان و بسياري از عوامل ديگر است و به نظر ميرسد نظريههاي موجود جامعهشناسي در حوزه جنبش هاي اجتماعي ظرفيت تئوريك و كارآمدي لازم را براي تبيين و تفسير بيداري اسلامي ندارند.» (الويري،1390 ،11 ) ؛ نکته اي که متفکر معاصر استاد مطهري در گذشته به آن اشاره داشته اند «اگر بخواهيم در باره اسلام ومقتضيات زمان قضاوت کنيم تنها راه اين است که با معارف اسلامي آشنا شويم و روح قوانين اسلامي را درک کنيم وسيستم خاص قانونگذاري اسلامي را بشناسيم تا روشن شود که آيا اسلام رنگ يک قرن معين و عصر مشخص دارد ويا از مافوق قر ون واعصار وظيفه رهبري وهدايت وسوق دادن بشررا به سوي تکامل بر عهده گرفته است.»(مطهري،1362 ،10 )

دراين ميان  برخي از جامعهشناسان كه به بررسي بيداري اسلامي و حركت هاي اصلاح ديني پرداختهاند ، به اين موضوع اشاره كردهاند:

«اين كه آيا احياگري اسلامي حتي در بنيادگرايانهترين اشكال آن تنها ميبايد به عنوان تجديد عقايد و انديشههاي سنتي در نظر گرفته شود قابل ترديد است. آنچه رخ داده است، چيزي پيچيدهتر است. آداب و شيوههاي زندگي سنتي احياء گرديدهاند، اما با علايقي همراه اند كه خاص دوران مدرن است.»(گيدنز،1993 480 )

آنچه دراين ميان امر را پيچيده تر ساخته ماهيت بيداري اسلامي در زمان کنوني است که از يک سو ريشه در مباني ديني و تجديد ارزش هاي اسلامي داشته واز سوي ديگر با رهيافت هاي عصري و به تعبير استاد مطهري مقضيات زمان ازجهات مختلف هماهنگي نشان مي دهد.  در حقيقت شناخت صحيح بيداري اسلامي نياز مند درک درست از ماهيت دين ونقش فردي واجتماعي آن واز سوي ديگر نياز به بررسي جامعه شناختي دارد وبه همين دليل تبيين کاملي از آن پديد نيامده است.

«اكثر نظريههاي موجود در فضايي شكل گرفته است كه براي دين نقش برجستهاي در تحولات اجتماعي در نظر گرفته نشده بود و دين يك امر حاشيهاي به حساب ميآمد. جامعهشناسان جديد از جمله گيدنز، به اين موضوع توجه كردهاند. وي آموزههاي ديني را در كنار تلاش براي ابراز هويت در احياگري ديني معاصر مؤثر ميداند. به اعتقاد او در ميان جامعهشناسان معاصر تنها ماكس وبر بود كه ميتوانست حدس بزند يك نظام ديني سنتي مانند اسلام ممكن است تجديد حيات پيدا كند و پيروانش به دنبال آن ، حركتي نو را آغاز كنند. » (الويري ، 1390، 11 ) ترديدي نيست که مطالعات موردي در جوامع اسلامي ومراکز تحقيقي بويژه توسط جامعه شناسان مسلمان ميتواند موجب توليد نظريههايي در اين حوزه مهم شده وباب گسترده تري را دراين زمينه بگشايد..

نتيجه آنکه که عدم تعريف وتبيين دقيق بيداري اسلامي به موارد وجريانات در حال اتفاق ،محورهاي ماهوي ونتايج در حال وقوع صدمه اي نمي زند ولي در ارتباط با آينده نگري و برنامه ريزي براي آينده بطور قطع شناخت وتعريف درست وصحيح آن نقش تعيين کننده اي دارد.

اينک در اين مقال ما به يکي از محورها ورخدادهاي جدي در جريان بيداري اسلامي که مورد وفاق تحليلگران است مي پردازيم که عبارت از بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي است.

 

چيستي هويت:

براي دريافت هويت اسلامي در ابتدا نگاهي کوتاه به هويت وهويت ديني خواهيم داشت.

  هويت چيستي هر چيزي را بيان مي دارد. معادل انگليسي هويت  Identity است که ريشه در زبان لاتين  ( identits) دارد و از واژه idem يعني"مشابه و يکسان " سرچشمه مي‌گيرد.فرهنگ معين واژه هويت را چنين تعريف كرده است : آنچه كه موجب شناسايي شخص باشد . يعني آنچه كه باعث تمايز يك فرد از ديگري باشد .( معين ،ج ۴،  ۵۲۲۸ )در فرهنگ عميد، هويت چنين تعريف شده است: هويت، يعني حقيقت شيء يا شخص که مشتمل بر صفات جوهري او باشد.هويت در لغت به معناي شخصيت، ذات، هستي و وجود است و از ترکيب هو ساخته مي‌شود.( عميد ، ۱۲۶۵) کراجر از صاحب نظران اين رشته در تعريف هويت مي‌نويسد: هويت يعني توازن ميان خود و ديگران برقرار کردن و در جاي ديگري آن را همچون يک مرحله در چرخه زندگي مي‌پندارد. (مجله حديث زندگي ، شماره ۲ ، ۹۶) هويت، مفهوم عامي است که انسان و غير انسان و از جمله شيء را نيز شامل مي‌شود. به عبارت ديگر، هويت هر چيز آن را مشابه و متفاوت از ديگر اشيا و چيزها معرفي مي کند.

هويت در منطق به رابطه همانستي يا به صورت رابطه اي که ميان يک شيء و خودش برقرار است، تعريف مي گردد.  معمولا همانندي يا هويت را به دو صورت هويت يا همانندي کيفي (qualitative) و همانندي کمي (مقداري) (numerically)درنظر مي گيرند. همانندي مقداري، رابطه اي است که هر چيزي با خودش دارد و با ديگري ندارد. همانندي کيفي شامل مشابهت و اشتراک بعضي ويژگي ها در ميان اشيا يا اشخاص مي شود. به عبارتي، همانندي کمي همان همانندي مطلق و کامل است که مي توان آن را به هويت آن چيز تعبير کرد. به اين معنا هويت کامل هر چيز ي داراي اصالتي ثابت است و به موجب اين اصل است که تمام آفريدگان خلقت و هستي داراي وجود يگانه و مخصوص به خود هستند . به بيان ديگر، هويت مطلق هر چيز را مي توان به واقعيت وجودي آن چيز تعبير کرد. همانندي کيفي به گونه اي ديگر مي تواند ميان چيزهاي مختلف (با هويت هاي گوناگون) در مهم ترين ويژگي ها به صورت مشترک وجود داشته باشد. مفاهيمي چون هويت اجتماعي، قومي و ملي به مفهوم همانندي يا هويت کيفي مرتبط مي شوند. هويت اجتماعي، به احساس مشترک يک گروه مانند اقليت هاي قومي و ديني و مجموعه هاي کوچک و بزرگ اجتماعي بازمي گردد. وجود صفات يا ويژگي هاي مشترک، همه افراد داراي هويت مشترک را به هم وصل مي کند. به عبارتي مقولاتي چون دين، مذهب، آداب و سنن خانوادگي و اجتماعي و مواردي مشابه مصاديقي هستند که هويت يک جامعه را از جامعه ديگر و يا حتي هويت فرد را از فرد ديگر متمايز مي کنند.

 درنظر برخي جامعه شناسان دو معناي اصلي هويت؛ تمايز و تشابه مطلق است. جنکينز در کتاب "هويت اجتماعي" هويت را اين گونه تعريف مي‌کند: «هويت دو معناي اصلي دارد. اولين معناي آن بيانگر مفهوم تشابه مطلق است: اين با آن مشابه است. معناي دوم آن به مفهوم تمايز است که با مرور زمان سازگاري و تداوم را فرض مي‌گيرد. به اين ترتيب، به مفهوم شباهت از دو زاويه مختلف راه مي‌يابد، و مفهوم هويت به طور همزمان ميان افراد يا اشياء دو نسبت محتمل برقرار مي‌سازد: از يک طرف, شباهت, و از طرف ديگر, تفاوت.» (جنکينز، 1381: 5).

اما اين دو به تنهايي راهگشا نخواهد بود؛ چرا که بدون توان شناختن اين شباهت‌ها و تفاوت‌ها هويت معنايي نمي‌يابد. در ادامه جنکينز دو معناي ديگر به آن اضافه مي‌کند: اول طبقه‌بندي کردن اشياء و افراد, و دوم مرتبط ساختن خود با چيز يا کس ديگر که به بازتابي بودن هويت در روابط اجتماعي دلالت دارد. آنچه که از تعريف بالا قابل استنباط است  اين است که:

1) هويت يک فرايند است. از آنجا که تشخيص تمايز و تشابه به معنايابي نزد فرد بستگي دارد، هويت همواره با معنا ارتباط دارد و معنا نيز خصلت ذاتي اشياء و واژه‌ها نيست بلکه در ارتباط با اشياء يا واژه‌هاي ديگر بدست مي‌آيد.

2) وجود ديگري  در فرايند هويت‌يابي مفروض پنداشته شده؛ چرا که شباهت و تفاوت در ميان حداقل دو شيء يا دو فرد معنا دارد يا به عبارتي ديگر؛ هويت‌يابي خود نسبت به رابطه‌ي با ديگري ميسّر مي‌گر‌دد. رابطه‌ي ميان خود و ديگري رابطه‌اي دو طرفه است. به گونه‌اي که در غياب يکي، ديگري معنا نخواهد داشت. نتيجه‌ي تمايز ميان خود و ديگري ايجاد مرزبندي‌هاي هويتي در جهان اجتماعي است(جنکينز,1381: 167).                           

 3) اين فرايند بازانديشانه  است. فرد در اين فرايند هويت‌يابي موجودي منفعل نيست بلکه عاملي فعال در معنادهي و تفسير است.

به طور كلي از ديدگاه جامعه شناختي هويت به عنوان وسيله‌اي براي معرفي خود، تعلق به گروه‌هاي مختلف اجتماعي و اشتراك و افتراق با ديگران ، موضوعي بحث برانگيز بوده و نظريه‌هاي فراواني درباره‌ي آن ابراز شده و در دوره‌هاي مختلف؛ يعني دوره پيش مدرن، دوره مدرن و دوره پست مدرن به گونه هاي مختلفي تبيين وتفسير گرديده وتعاريف مختلفي از آن  شده است.

چنانکه درهويت‌ پيش‌ مدرن‌ , هويت چون جوهري ثابت نگريسته مي‌شود. چيزي در چهره‌ي زيرين هويت ديده مي‌شود که ثابت و پايدار است. به انسان چيزي بخشيده شده كه هستي او را معنا مي‌دهد و همان است كه هويت انسان را تعيين مي‌كند. اين چيز در همه انسانها وجود دارد. پس هويت امري ثابت و                   ايستا است و هيچ عامل اجتماعي، فرهنگي و ... در آن تأثيري نخواهد داشت.

در هويت‌ مدرن‌ ، هويت در رابطه با ديگران مهم( افراد پيرامون فرد ) شکل مي گيرد. ميد، کولي و                تعامل گرايان نمادين اين برداشت تعاملي از هويت را به دقّت تشريح کرده اند. هويت در اثر تعامل               ميان خود و جامعه شکل مي‌گيرد، امّا اين سوژه هنوز يک هسته مرکزي و جوهر اصلي دارد که همان                   "من واقعي"  است. هويت ساخته و پرداخته شرايط انسان‌ها وبرساخته اجتماعي آنان است. معنا ساز بودن هويت بر ساختگي بودن آن دلالت دارد. معنا خاصيت ذاتي اشياء نيست و محصول توافق يا عدم توافق است. پس هويت چيزي طبيعي و ذاتي و از پيش موجود نيست، بلكه هميشه محصول توافق وجامعه بشري مي باشد. هويت در اين برداشت ارتباط دروني ميان فرديّت ( اينكه چه كسي هستيم ) و اجتماع( جامعه اي كه درون آن زندگي مي‌كنيم ) و عوامل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي مي باشد. در اين برداشت مفهوم هويت فردي مطرح مي‌شود و تعريف هويت به وسيله عواملي از قبيل موجود طبيعي، رواني يا اجتماعي صورت مي‌گيرد. ( دوران, 1382)‌

در پست‌ مدرنيسم؛ بر هويت‌ غيرذاتي‌، تاريخي‌ و سيّال‌ انسان‌ و پراكندگي‌ و تجزيه فرد  تأكيد مي گردد.در واقع هر فرد‌ مجموعه‌اي‌ از تعارض‌ها و اجزاي‌ گوناگون‌ است. از ديدگاه‌ پساساختگرايانه‌ و پسامدرنيسم‌؛ انسان‌، معاني‌، انديشه‌ها، نظريه‌ها و غيره‌ همگي ‌وحدت‌ و هويت‌ ظاهري‌ خود را تنها از طريق‌ غيريت‌ يا بيگانه‌سازي‌ به‌ دست ‌مي‌آورند. براي‌ ايجاد هويت‌ هر چيز، چيزهاي‌ ديگر بايد غير و بيگانه‌ شوند. طبق‌ تحليل‌هاي‌ ژاك‌ لاكان‌ روانكاو پست‌ مدرن‌ فرانسوي‌، واقعيت‌ چندپارگي‌ و چندگانگي‌ هويت‌، بوسيله‌ ايدئولوژي‌ها از نظر دور مي‌ماند. ايدئولوژي‌، حقيقت‌ چندگانگي ‌و چندپارگي‌ را از سوژه‌ خودآگاه‌ پنهان‌ مي‌سازد و به‌ فرد، احساسي‌ از كليت‌، وحدّت‌ و هويت ‌يگانه‌ مي‌بخشد، اما سوژه‌، و هويت‌ يگانه‌ و يكپارچه‌ از ديدگاه‌ پساساختگرايي‌ و پسامدرنيسم‌، اسطوره‌اي‌ بيش‌ نيست‌. نه‌ تنها هويت‌ها چند پاره‌اند، بلكه‌ توليد آن‌ها نيز اساسا از طريق‌ زبان‌ و نظام‌ نمادها صورت‌ مي‌گيرد. نفس ورود به‌ عالم‌ زبان‌، شرط آگاه‌ شدن‌ از خويشتن‌ به‌ عنوان ‌هويتي‌ يگانه‌ و متمايز است‌. هويت‌، محصول‌ روايتي‌ است‌ كه‌ ما درباره‌ خود مي‌سازيم‌ و يا درباره‌ ما مي‌سازند. نفس ‌انسان‌ اساسا ميان‌ خودآگاه‌ و ناخودآگاه‌ شكاف‌ خورده‌ است‌. برخلاف‌ تصور رايج‌، هويت‌هاي‌ «مدرن‌»، «سنتي‌»، «مذهبي‌» و «ملي‌» خانه‌هاي‌ دربسته‌اي‌ نيستند كه‌ اغيار را درآن‌ها راهي‌ نباشد. هويت‌ها همواره‌ در حال‌ شدن‌ هستند. هويت‌ ذات‌ نيست‌، بلكه‌ فرايند است. بدين‌سان‌، پست‌مدرنيست‌ها و پساساختارگرايان‌ بر آن‌اند كه‌ هويت‌ آگاه‌، يكپارچه‌ و يگانه‌اي‌ كه‌ دستاورد فلسفه‌ دكارت‌ بود، به وسيله‌ فرويد و لاكان‌ و نگرش‌ شالوده‌شكنانه‌، مركززدايي‌ و تخريب‌ شده‌ است‌ (kellner,1996 ).

بدين ترتيب برخلاف ديدگاه پيش مدرن که بر ذات ثابت هر چيزي در هويت تکيه دارد در نظر متفکران مدرن وپسا مدرن هويت محصول توافق اجتماعي يافرايندي سيال وهمواره در حال شدن است وهويت هاي اجتماعي مانند هويت ديني براساس اين خصوصيت قابل تغيير مي باشند.. بديهي است هر سه تفسير اين سه دوره داراي اشکال بوده ونگاهي تک بعدي به موضوع هويت داشته اند .چنانکه در ديدگاه پيش مدرن همانندي کيفي ومشترکات مورد غفلت بوده ودر ديدگاه مدرن وپسا مدرن به جنبه هاي ذاتي هويت توجه نشده است.

نتيجه آنکه ، هويت:

1-      چيستي هر چيزي است.

2-   داراي دو لايه است.يکي آنکه داراي اصالتي ثابت ويگانه مي باشد که همان واقعيت وجودي هر چيزي است ولايه ديگر آن ويژگي ها يا همانندي کيفي مي باشد که همه افراد داراي هويت مشترک را به هم وصل مي کند.

3-   داراي تمايز وتشابه مي باشد که صفات وويژگي هاي مشترک همه افراد داراي هويت مشترک را به هم وصل مي کند.چنانکه درهويت ديني اعتقادات ، ارزش ها وسنن مشترک افراد يک دين را داراي هويتي مشترک مي سازد.

هويت ديني

همان طور که در سطور پيشين نيز توضيح داده شد برداشت ما از هويت، هويت‌هاي پيش مدرن                                        (هويت‌هاي ذاتي، طبيعي و غيراجتماعي) و همچنين هويت‌هاي پست مدرن(پاره پاره، بسيار سيّال, گفتماني و ناپيوشته) را شامل نمي‌شود؛ بلکه از منظر اين تحقيق؛ هويت امري فرايندي مبتني بر فرايند معناسازي است که مبناي معنا نيز تمايز و تشابه با ديگران است که در تعامل با ديگران در اجتماع ساخته مي‌شود. لذا براي تعريف هويت ديني از نظريه‌ي هويت اجتماعي تاجفل استفاده شده است.

با توجه به دو ويژگي تمايز وتشابه در هويت ديني ،چگونگي آن مورد بحث مي باشد.هويت ديني در اصل گونه اي از هويت اجتماعي مي باشد .هر فرد براساس فکر ،احساس وعمل خوددر چرخه اجتماعي از خود شخصي اش فراتر رفته وخويش را با چرخه هاي گروهي جامعه تطبيق مي دهد.  به گفته جامعه شناسان  «هويت اجتماعي برداشت افراد از خود است كه از عضويت ادراك شده، در گروه‌هاي اجتماعي ناشي مي‌شود».

در همين رابطه است که تاجفل هويت اجتماعي را با عضويت گروهي در جامعه پيوند مي‌زند و آن را متشكل از سه عنصر مي‌داند:

1-      عنصر شناختي: آگاهي از اينكه فرد به يك گروه تعلق دارد؛

 2- عنصر ارزشي: شامل پيامدهاي ارزشي مثبت يا منفي عضويت گروهي؛

3- عنصر احساسي: احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد ديگري كه رابطه اي خاص با آن گروه دارند( Tajfel, 1978: 63).  )

در نتيجه اين عناصر شكل‌گيري يك مقوله‌ از عضويت گروهي اتفاق مي افتد. مقوله‌بندي, افزايش شيوه‌هايي را موجب مي‌شود كه در درون گروه مطلوب و در بيرون گروه هزينه ‌بردار هستند. براساس اين مقوله‌بندي  هويت اجتماعي در بسياري موارد قادر است فرد را از سوگيري به هويت شخصي باز دارد، بنابراين افراد در بسياري مواقع سعي مي‌كنند خود را با مشخصه‌هاي اجتماعي مقوله‌بندي كنند و نه شخصي، بنابر اين باعث ايجاد درون گروه مشابه و برون گروه متفاوت مي‌شود. به طور كلي مي‌توان گفت در اين مسير ما تفاوت‏ها را در بين مقوله‌ها افزايش مي‌دهيم( افزايش تفاوت‏هاي بين مقوله‌اي) و در داخل گروه آنها را كاهش مي‌دهيم. چنانکه  تاجفل مي‌گويد« ما تمايل داريم بر شباهت بين اعضاي يك مقوله و تفاوت بين مقوله‌ها در بين اين گروه‌ها؛ فرد آنهايي را كه بدان تعلق خاطر دارد (درون گروه) مي‌شناسد و آنهايي را كه بدان متعلق نيست (برون گروه) نيز تميز مي‌دهد .»(Tajfel & Wilks, 1963 ) . بنابراين اگر براساس تئوري هويت اجتماعي تاجفل" ارتباط با دين" جايگزين "عضويت گروهي" شود، تصويري از هويت ديني به دست مي‌آيد. به اين ترتيب هويت ديني عبارت خواهد بود از :

" ميزان شناخت فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به ديني خاص و پيامدهاي ارزشي مثبتي که فرد دراين رابطه قائل است و بالاخره احساسات خاص فرد نسبت به آن دين و نسبت به ديگراني که مثل او رابطه‌اي مشابه با آن دين دارند. به بيان ديگر هويت ديني عبارت است از: تعريف شخص از خود براساس داشتن تعلق نسبت به ديني خاص به همراه ملاحظات ارزشي و احساسي مترتب با آن ".  

 براين اساس ، سه بعد هويت اجتماعي براي بررسي هويت ديني وجود دارد :1- عنصر شناختي: ميزان شناخت و آگاهي فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به دين. 2- عنصر ارزشي: پيامدهاي ارزشي مثبتي که فرد براي تعلق و ارتباطش نسبت به دين قائل است؛ 3- عنصر احساسي: احساسات خاص فرد نسبت به دين اسلام و نسبت به ديگراني که مثل او رابطه اي مشابه با دين دارند.

  نتيجه آنکه بر اساس هويت ديني افراد داراي همانندي در عناصر شناختي ،ارزشي واحساسي هستند که اين ويژگي هاي مشترک باعث مي شوند هويت ديني جامعه اي را بسازند واز بيرون  موجب تمايز آنان ودر درون گروه اجتماعي موجب تشابه همانندي آنان شود. اينک در شرايط کنوني جوامع اسلامي با توجه به مشترکات ديني داراي همانندي مي باشند که نقاط مشترک وهمسان آنان را مي سازد. در واقع در درون جوامع اسلامي هويت اسلامي شکل يافته اي وجود دارد که با تکيه بر آن وزدودن غبارهايي که در اثر موانع مختلف برآن نشسته، مي تواندنوعي از وحدت وانسجام اجتماعي را رقم زند.در حقيقت در ذات هويت ديني بر اساس همانندي هويتي ، وحدت موج مي زند .  

 

هويت مشترک اسلامي وبيداري اسلامي:

همانگونه که اشاره شد هويت موجب شناسايي وتمايز پيروان يک دين از پيروان دين ديگر شده واز سوي ديگر آنها ر ا به هم پيوند مي دهد.به عنوان مثال هويت ديني ملت مسلمان را قبله واحد ،خداي واحد وپيامبر واحد آنها تشکيل مي دهد وآنها رااز جوامع ديگر ديني  تمايز مي دهد. از اين رو امت اسلامى داراى يک هويت دينى خاص مي باشند.بديهي است از پيامدهاي تکوين هويت ديني، احساس تعهد و مسئوليت در قبال ارزش‌ها و باورهاي آن مکتب مي‌باشد. برخي از صاحب نظران، تعهد را به عنوان سنگ بناي هويت ديني تلقي مي‌نمايند.

دين الهي، بعد از اين که براي انسان‌ها ارزش قائل مي‌شود، ديدگاه روشني را هم تبيين مي‌کند و آن اين است که: هدف زندگي، تکامل است و تکامل، صورت نمي‌گيرد مگر با نزديک شدن به پروردگار که آن هم با تقوا و عمل صالح امکان پذير است. به همين دليل، انسان مي‌داند که کيست، از کجا آمده، در کجاست و به کجا مي‌رود. لذا يکي از آثار مهم هويت ديني، هدفمند کردن انسان‌هاست.

از ديگر آثار هويت ديني واسلامي مي توان به موارد زير اشاره نمود:

 

الف) تبيين فلسفه حيات در ابعاد فردي واجتماعي

اولين و مهم‌ترين دستاورد هويت ديني پاسخ به پرسش‌هاي بنيادين و اساسي آدمي است. زيرا که دين پاسخ کليت زندگي به وسيله دين براي انسان‌ها قابل تحليل و بررسي است و حتي دين غايت حرکت آدمي را به سوي خدا، تکامل معنوي معرفي مي نمايد و او را جانشين خداوند در زمين تلقي مي کند. لذا هويت ديني، توانايي آن را دارد که فلسفه ارضا کننده حياتي بشر در زمينه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي،سياسي وغيره را تنظيم، تدوين و ارائه نمايد. همانگونه که امروزه در حرکتهاي بيداري اسلامي رويکرد ملت هاي مسلمان به سوي استقلال،تعيين سرنوشت،حاکم سازي ارزشهاي ديني در حوزه هاي اقتصادي ، اجتماعي ،حقوقي وقضايي،مردمسالاري ديني و... مشاهده مي کنيم.

 

ب) رويکرد مثبت واميد به آينده

احراز هويت ديني براي افراد جامعه و به خصوص نسل جوان، به منزله تقويت روحيه اميدواري و نشاط براي آينده‌اي بهتر است. زيرا از جلوه‌هاي دين مبين اسلام، انتظار حکومت جهاني است. نسلي که منتظر است در حقيقت به فردايي اميدوار مي باشد که به مراتب بهتر از امروز است. علاوه بر اين قومي که انتظار مصلحي را مي‌کشند بايد صالح باشند. شايد بتوان گفت اميد بخشي ديني يکي از شالوده هاي اساسي در ايجاد جنبش هاي بيدار گري ديني در طول تاريخ بوده است.حرکت هاي سرشار از اميد از عوامل جدي ايجاد موج جريان ساز جوانان وساير اقشار مردمي در بيداري اسلامي اخير در مصر، تونس، يمن وساير ملت هاي مسلمان بوده است.

ج) زمينه‌سازي براي هويت تمدني

رابطه اديان و تمدن‌ها يکي از مباحث مهم و تعيين کننده در ميان تاريخ نگاران و تمدن شناسان است و به قول انديشمندان، اديان بزرگ، شالوده‌هايي است که تمدن‌هاي بزرگ بر آن بنا شده‌اند.در صورت تکوين هويت ديني براي افراد زمينه‌هاي هويت تمدني نيز مهيا خواهد شد.بر همين اساس در متن بيداري اسلامي بازگشت به عزت اسلامي از ايده ها وشعارهاي اصلي مي باشد ونوعي از رستاخيز اسلامي وگرايش به احياي تمدن اسلامي ديده مي شود.شايد به همين دليل است که متفکراني چون هانتيگتون در تحليل هاي خود  مواجهه با تمدن اسلامي را از سوي غرب پيش بيني کرده اند.

 

د. وحدت ديني واسلامي

  در بحث هاي هويتي اشاره شد که در واقعيت وجودي هويت واصل آن وحدت ذاتي درجريان است ودر  مسير همانند سازي و ويژگي هاي همسان نيز تقريب و وحدت سازي اتفاق مي افتد . برنارد لويس، معتقد است که در جهان اسلام در موارد اضطرار، مسلمانان، بارها اين تمايل را نشان داده‌اند که در قالب يک وحدت ديني، هويت بنيادين و ايمان خود را بازيابند. يعني هويتي که نه با معيارهاي قومي يا سرزميني، بلکه به وسيله اسلام، تعريف شده باشد.

ژيل کپل نيز بر اهميت موضوع هويت تأکيد مي‌کند و مي‌گويد: اسلامي شدن دوباره از سطوح پايين اجتماع، اولين و مهم‌ترين راه بازسازي هويت در جهاني است که معناي خود را از دست داده و بي‌شکل و بيگانه شده است.

اينک در جريان بيداري اسلامي نيز يکي از حياتي ترين مسايل گرايش ملت هاي مسلمان به سوي وحدت ديني وجهاني اسلامي است . نکته اي که تمامي قدرت هاي استکباري در صدد جلوگيري وايجاد مانع بر سر راه آن هستند.

به نظر مي‌رسد  براي مقابله با دسيسه هاي دشمنان اسلام و ترسيم هويت اسلامي يا جوامع اسلامي «وحدت‌يافته»بايد مسلمانان در جريان بيداري اسلامي امروزين خود براساس سه محور زير حرکت نمايند::

1ــ پيروان فرق و مذاهب اصليِ اسلامي بر اساس اشتراكات فراوان عقيدتي و فقهيِ موجود، اختلافات ميان خود را درك كنند و دست از تكفير يا بي‌احترامي به يكديگر بردارند. در چنين شرايطي، بطور طبيعي اختلافات درون امت اسلامي کاهش مي‌يابد و  وحدت ميان آن‌ها با قبول وجود اختلافات عقيدتي و فقهي ممکن مي‌گردد.

2ــ مسلمانان در فرق و مذاهب مختلف و با مليّت‌هاي گوناگون براي خود يك هويت کلّي و مشترك به نام «مسلمان» را به رسميت شناخته و همۀ دارايي‌هاي معنوي و مادي خود را در قالب«جهان اسلام» تعريف کنند.

3ــ مسلمانان مختلف در دفاع از هويت ديني خويش و به عنوان يك وظيفۀ مهم ديني و فراملّي،  براي ارتقا و تقويت جهان اسلام و نيز حراست از مسلّمات، مقدسات و هويت اسلامي و همچنين «جهان اسلام» (شامل مسلمانان، كشورهاي اسلامي و دارايي‌هاي معنوي و مادي مسلمانان) در برابر خطرها و تهديدهاي دروني و بيروني .  

 

وحدت اسلامي محور بنيادين هويت مشترک اسلامي

چنانکه مي دانيم وحدت امت اسلامي در اصطلاح عبارت است از هماهنگي و سازگاري و حاكم بودن فضاي اخوت و برادري در ميان مسلمانان در سايه اشتراكات ديني. مثل اشتراك و اعتقاد به توحيد، نبوت، معاد و اصول ديگر. در واقع امت اسلامي با حفظ مذاهب خويش و بر محور مشتركات ديني مثل اصل توحيد، قرآن كريم، پيامبر اسلام و سنت نبوي و... در مقابل خطرات وتهديدات فرا روي  اسلام و مسلمانان مي بايست اتحاد و همبستگي داشته باشند و از اختلاف هاي مذهبي، سياسي، نژادي، زباني و... پرهيزنمايند. به همين جهت در قرآن كريم بر وحدت كلمه و كلمه توحيد، تأكيدات زيادي وجود دارد: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ » (آل عمران/103) و در آيه ديگر آمده است : «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ »( انبياء/92)

از سوي ديگر وحدت داراي دو بعد مي باشد: بعد سياسي - اجتماعي و بعد ديني- فرهنگي كه مقصود از بعد اول اين است كه مسلمانان سراسر دنيا كه داراي زبان، رنگ، قوم و نژاد خاص خود مي باشند به جهت مصلحت اسلامي در صف واحد در برابر دشمنان اسلام قرار گيرند.( مزيناني،1376 ، 156)  مقصود از بعد دوم  تقريب بين مذاهب اسلامي است كه تحقق آن در پرتو اجماع دانشمندان بزرگ مذاهب اسلامي است كه عالم به آراء و نظرات همه مذاهب مي باشند که مسائل اختلافي نظري را در جوي سالم و به دور از تعصب براي دستيابي به حقايق اسلامي در ابعاد علمي، كلامي، حديثي، تفسيري، فقهي، اصول و ... طرح نمايند .

اينک در حرکت جديد بيداري اسلامي تحقق اين دو بعد از وحدت ضرورتي بيش از پيش يافته است و نخبگان ورهبران ديني وسياسي مسلمان بايد جنبش هاي پيروز يا در حال وقوع را به اين سمت هدايت وراهبري نمايند. 

 

 نتيجه :

با برسي نقش بيداري اسلامي در دوره جديد وارتباط آن با هويت مشترک اسلامي رهيافت هاي حاصل شده را مي توان به شرح زير مطرح نمود:

در  حقبقت -بيداري بيداري اسلامي نوعي باور تعميم يافته در ميان ملت هاي مسلمان مي باشد که منجر به جنبش هاي سياسي - اجتماعي شده است ودر هر منطقه اي که داراي منابع،رهبري،شرايط،ساختاريوهمراهي توده هاي مردمي بوده به نتايج وتغييرات مهمي دست يافته است. اسلام

-      در بستر اين جريان سازنده اسلامي با هدايت وراهبري رهبران ونخبگان مسلمان ، مي توان هويت مشترک اسلامي را که ايده بيدارگران نخستين آن همچون سيد جمال الدين اسد آبادي ، سيد قطب ويا بنيانگذار انقلاب اسلامي امام خميني (ره)بوده را احياء نمود وبه سوي مجد وعظمت دوباره مسلمين وتجديد تمدن بزرگ وانسان ساز اسلامي بود

-      -   بيداري اسلامي، به معناي احياگري ديني وبازگشت آکاهي وبيداري ديني مسلمانان بوده ومانند بسياري از مفاهيم جديد ،تعريفي مورد توافق ندارد و در واقع بيشتر تعاريفي كه از بيداري اسلامي پديد آمده از سوي انديشمندان مسلماني بوده كه دغدغه بيدارگري داشته اند.  در اين بين صاحبنظران علوم اجتماعي و جامعهشناسان کمتر به اين حوزه پرداخته اند.بطور طبيعي علت اين امر آن است که نظريههاي موجود جامعهشناسي در حوزه جنبش هاي اجتماعي ظرفيت تئوريك و كارآمدي لازم را براي تبيين و تفسير بيداري اسلامي ندارند.

-      - مطالعات موردي وکاربردي در جوامع اسلامي ومراکز تحقيقي اسلامي توسط جامعه شناسان مسلمان ميتواند موجب  ارايه تعريف دقيقتر وتوليد نظريههايي در اين حوزه شده وباب گسترده تري را دراين زمينه بگشايد.

-      هويت چيستي( Identity ) چيستي هر چيزي است و به موجب اين اصل است که تمام آفريدگان خلقت داراي وجود يگانه و مخصوص به خود هستند . به بيان ديگر، هويت مطلق هر چيز را مي توان به واقعيت وجودي آن چيز تعبير کرد که لايه اول وثابت هويت است. لايه ديگر هويت همانندي کيفي است که به گونه اي مي تواند ميان چيزهاي مختلف (با هويت هاي گوناگون) در مهم‌ترين ويژگي ها به صورت مشترک وجود داشته باشد. مفاهيمي چون هويت اجتماعي، قومي و ملي به مفهوم همانندي يا هويت کيفي مرتبط مي شوند. هويت اجتماعي، به احساس مشترک يک گروه مانند اقليت هاي قومي و ديني و مجموعه هاي کوچک و بزرگ اجتماعي بازمي گردد. وجود صفات يا ويژگي هاي مشترک، همه افراد داراي هويت مشترک را به هم وصل مي کند. به عبارتي مقولاتي چون دين، مذهب، آداب و سنن خانوادگي و اجتماعي و مواردي مشابه مصاديقي هستند که هويت يک جامعه را از جامعه ديگر و يا حتي هويت فرد را از فرد ديگر متمايز مي کنند.

- هر هويتي داراي تمايز وتشابه مي باشد که با تمايز تعيين و باصفات وويژگي هاي مشترک ، همه افراد داراي هويت مشترک را به هم وصل مي کند.چنانکه درهويت ديني اعتقادات ، ارزش ها وسنن مشترک افراد يک دين را داراي هويتي مشترک مي سازد.

- برداشت ما از هويت، هويت‌هاي پيش مدرن (هويت‌هاي ذاتي، طبيعي و غيراجتماعي) و همچنين هويت‌هاي پست مدرن(پاره پاره، بسيار سيّال, گفتماني و ناپيوشته) را شامل نمي‌شود.

- بر اساس هويت ديني افراد داراي همانندي در عناصر شناختي ،ارزشي واحساسي هستند که اين ويژگي هاي مشترک باعث مي شوند ، هويت ديني جامعه اي را بسازند واز بيرون  موجب تمايز آنان ودر درون گروه اجتماعي موجب تشابه همانندي آنان شود. اينک در شرايط کنوني جوامع اسلامي با توجه به مشترکات ديني داراي همانندي مي باشند که نقاط مشترک وهمسان آنان را مي سازد. در درون جوامع اسلامي هويت اسلامي شکل يافته اي وجود دارد که با تکيه بر آن ورفع موانع مختلف آن، مي تواندنوعي از وحدت وانسجام اجتماعي را رقم زند.در حقيقت در ذات هويت ديني بر اساس همانندي هويتي ، وحدت وجود دارد .  

- هويت ديني و اسلامي داراي آثار مهمي است که از جمله مي توان به هدفمند کردن انسان ها ، تبيين فلسفه حيات ، اميد به آينده ، زمينه سازي براي هويت تمدني و وحدت ديني اشاره نمود . اينک مسلمانان براي ترسيم هويت اسلامي خود بايد بر اساس سه محور پرهيز از اختلافات و تکيه بر اشتراکات ديني ، تکيه بر هويت مشترک مسلمان وجهان اسلام و حراست از ارزش هاي هويت اسلامي  در برابر تهديد هاي دروني و بيروني حرکت نمايند.

- تکيه برهويت مشترک اسلامي در متن بيداري اسلامي در شرايط کنوني اساسي ترين رهيافتي است که مي تواند در صيانت از دستاوردهاي امت اسلامي وپايه گذاري عزت اسلامي وتجديد تمدن اسلامي نقش تعيين کننده‌اي داشته باشد.

نکته پاياني آنکه بيداري اسلامي مرحلهاي نو در تاريخ مسلمانان را رقم زده است. اين بيداري از سوي نخبگان و رهبران ديني و فكري آغاز شده و  به درون مردم راه يافته است .اين حرکت نقطه آغاز يك تحول بنيادين در جوامع اسلامي بشمار مي ايد. نقطه عطف اين تحول بازگشت به هويت مشترگ اسلامي است .

بر همين اساس بايد موارد ومحورهاي زير را مورد توجه قرار داد:

1-      به بررسي  آسيب ها و چالش هاي بيداري اسلامي وموانعي که بر سر راه هويت مشترک اسلامي وجود دارد پرداخت.

2-       تلاش براي دستيابي به همگرايي نهادينه شده بين همه جنبش ها و حركت هاي اسلامي .

3-تأسيس شورايي عالي از رهبران ونخبگان بيداري اسلامي براي  تعامل انديشهاي  وعملي معطوف به حوزههاي گوناگون بيدارگري براي ارتقاء توانمنديهاي رهبران بيدارگري و مرکزيت بخشيدن به رهبري مشترك بيداري اسلامي.

4-توجه به زمينههاي همگرايي بين بيدارگري ديني وتقريب ديني در مذاهب وفرق مختلف اسلامي .

5-فراهم آوردن شرايط وامكانات علمي لازم براي توليد پشتوانههاي نظري و نظريهپردازي نسبت به وجوه مختلف بيداري اسلامي وزمينه هاي بازگشت به هويت مشترک ديني واسلامي.

6-بهرهگيري عالمانه از ظرفيت هاي  فنآوري نوين اطلاعاتي براي ساماندهي فكري و اجتماعي بيدارگري در دنياي مجازي و بسيج تودههاي مسلمان در شبکه هاي مجازي وهدايت آنها به سوي همگرايي ديني .

7-رصد تهديدات بيداري اسلامي از سوي غرب به رهبري امريكا و تلاش هماهنگ براي خنثي كردن آن بويژه در حوزه تشديد اختلافات بين مذاهب و فرقه هاي اسلامي .

 

منابع:

- جنكينز، ريچارد(1381 )؛ هويت اجتماعي، مترجم: تورج ياراحمدي، تهران، نشر شيرازه

ـ عمر، عمر احمد. 1421ق. «يقظة المسلمين في القرن العشرين»، الاسلام و الامة الاسلامية في القرن القادم (مجموعة مختارة من المقالات و المحاضرات للمؤتمر الدولي الثاني عشر للوحدة الاسلامية) ، المجلد الاول، طهران: المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلامية، صص 63 ـ 107.

-            قرضاوي، يوسف. 1408ق. / 1988م.، الصحوة الاسلامية و هموم الوطن العربي و الاسلامي، بيروت: مؤسسة الرسالة.

-            -گيدنز, آنتوني( 1383 )؛ تجدّد و تشخّص, ترجمه‌ي ناصر موفقيان, تهران: نشر ني

-      القظان ،عدنان بن عبدالله ،(1384)،بيداري اسلامي ونيازهاي فکري معاصر آن،کتاب بيداري اسلامي وچشم انداز آينده وهدايت آنف تهران ،مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي،ج

- مزيناني،محمدصادق،شهيدمنادي وحدت،مجله حوزه،ش 80 – 79،سال 1376،ص 156 وجناتي،محمدابراهيم،همبستگي اديان ومذاهب اسلامي،قم،انتشارات انصاريان،چاپ اول، 1381،ص503، به نقل از: صميمي، سيد رشيد، آسيب شناسي تقريب مذاهب اسلامي

-            مطهري،مرتضي،اسلام ومقتضيات زمان،انتشارات صدراتهران ،1362

-            نوري ،محمد،(1376)،ماخذ شناسي گزيده احياي اسلام، مجموعه مقالات کنگره بين المللي امام خميني واحياي تفکر ديني

-            الويري ،محسن، ماهنامه روابط فرهنگي،شماره1،سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامي،مهر 90

 

 

                                                              روزنامه جام جم www jamejamonline ir

Giddens, Anthony, 1993, Sociology,2nd Edition, Oxford: Polity Press.     

Kellner, Douglas.( 1996 ); Television, Advertises and the Constructim of Postmodern Identity, London  Rutledge  publication.                                                             Turner, J. C.( 1982 ); Towards a Cognitive redefinition of  the social group. In . H. Tajfel (ed) social identity and inter group relations Cambridge, Cambridge university press.

 Tajfel, Henry (1978); Interindividual behavior an Intergroup Behavior, London. Academic press.